اون شب اومده بود خونمون بعد تو اتاق بلند بلند حرفهاشو میزد بعد مهمونم داشتیم هرچی میگم آروم تر هی میگه نمیشنون و بلند حرف میزدر همه فهمیدن صداشو
میگم ببخشیدا نخابیم پیش هم (چون باز میخاد بره حموم خونمونمهمون مهمون هامون میفهمیدن ) اصن انکار ن انگار حرفم براش مهم نبود با اصرار و قهر ناراحتی ..
تازه دو قرتو نیمیشم باقیه ب گریه افتادم بازم مهم نبود براش واقعا این مرده اصن بعدش میگه از دست من ناراحت نباش بنظرمشا کردی کدوستت داشته باشه نباید بهت اهمیت بده ب ناراحتیت ؟ ممنون میشم جواب بدید