2777
2789
عنوان

شوهرمو دوست ندارم

660 بازدید | 44 پست

سلام دوستان ، من برای تعطیلات عید اومدم خونه مامانم اونم رفته شهرستان خونه مامان باباش ولی نمیخواد تعطیلات تموم بشه و برگرده 

یادمه تو دوران عقد هر چی براش پیام قشنگ و صبح بخیر میفرستادم حتی جوابمم نمیداد 😔 نه منو رستوران میبرد ، نه کافی شاپ ، نه خرید ، حتی یه بار بردمش مغازه و بهش گفتم دلم میخواد عطرم به سلیقه ی تو باشه و از این گرمی ها هم میگیرم که برات گرون تموم نشه مثلا صد تومن میشد ولی بهانه اورد و گفت خستست !!! 

تلفن هم هر دو سه روز یه بار بهم میکرد ... حضوری هم هفته ای یکی دو بار همدیگه رو میدیدیم اونم خیلی وقتا میپیچوند ... همه ی اینا برام شده عقده 😔

میخواستم تو دوران عقد جدا بشم ولی مامانم اینا میگفتن مردای دیگه بدترن ، این آزارش به هیچکس نمیرسه ، اهل دعوا و داد زدن نیست و پسر خوبیه ، منم مجبوری باهاش موندم ولی هیچوقت دیگه عاشقش نبودم ...

الانم که دو ساله متاهلم تنها فرقی که کرده اینه که هر روز همدیگه رو میبینیم ولی الانم زیاد باهام حرف نمیزنه !!! 

به نظرتون باید جدا میشدم ؟ الان باید چکار کنم ؟ 

دلیلی باش که آدمها باور کنند هنوز خوبی وجود داره ...

یکسال پیش هیچ امیدی نداشتم، همه روش ها رو امتحان کردم تا اینکه بعد از کلی درد کشیدن از طریق ویزیت آنلاین و *کاملاً رایگان* با تیم دکتر گلشنی آشنا شدم. خودم قوزپشتی و کمردرد داشتم و دختر بزرگم پای پرانتزی و کف پای صاف داشت که همه شون کاملاً آنلاین با کمک متخصص برطرف شد.

اگر خودتون یا اطرافیانتون دردهایی در زانو، گردن یا کمر دارید یاحتی ناهنجاری هایی مثل گودی کمر و  پای ضربدری دارید قبل از هر کاری با زدن روی این لینک یه نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص دریافت کنید .

متوجه نشدم 

چرا هر کسی جداگانه رفت خونه پدرش

خب چند روز خونه پدرشوهر

چند روز خونه پدر زن می‌رفتید 

عزیزم شاید درونگراس 

به مجموعه کارها و رفتارش باید توجه کنید 

شاید بلد نیست 

شاید عشق جوری دیگ میبینه و نشون میده 

چرا تنهایی رفته خونه مادرش؟

خیییلی اصرار کرد باهاش برم ... ولی من نمیتونستم دو هفته ی تمام بمونم اونجا ، اونجا راحت نیستم 

در ثانی وقتی پیریم اونجا همش در خدمت پدر و مادرشه و اصلا انگار من وجود ندارم ، نه منو تفریح میبره ، نه به اون صورت باهام وقت میزاره ، حتی یه دفعه که اونجا بودم دستم به شدت آسیب دیده بود زورش میومد حتی منو ببره داروخونه برام کرم بگیره ، ولی کل روز در خدمت پدر و مادرش بود و کارای اونا رو میکرد 

بعد بهم میگه تو نباشی اونجا برام سخته ... میگم بی انصاف 😔 تو که اصلا اونجا با من نیستی ، چی واست سخته ؟ فکر کن من اونجام رفتم تو اتاق !!! 

دلیلی باش که آدمها باور کنند هنوز خوبی وجود داره ...
موقع خواستگاری هم اینجوری. بود؟ ببخشید اینو مسپزسم روابطتون در چه حده

نه اصصصلا ، من حتی فکرشم نمیکردم اینجوری باشه 

خاستگاری انقدرررر خوب بود که فکر میکردم فرشتست 

مثلا میرفتیم بیرون همش چشمش دنبال یه مغازه بود که برام خرج کنه یا مثلا هر روز بهم زنگ میزد و بالای یکساعت حرف میزدیم یا میگفت هر چی شما بگی ، تو زندگی اولویت نظر شماست و ... ولی بعد عقد یه دفعه سوپرایز شدم 😔

دلیلی باش که آدمها باور کنند هنوز خوبی وجود داره ...
خیییلی اصرار کرد باهاش برم ... ولی من نمیتونستم دو هفته ی تمام بمونم اونجا ، اونجا راحت نیستم در ثان ...

همسر منم همین طور بود

اما انقدر همیشه کنارش بودم و همه جا باهاش رفتم دیگه به بودنم عادت کرد الان همه دنیاش من شدم

نزار نبودت عادی شه

نه اصصصلا ، من حتی فکرشم نمیکردم اینجوری باشه خاستگاری انقدرررر خوب بود که فکر میکردم فرشتست مثلا می ...

احتمالا خسته شده ازت یا یه مشکلی داره بهت نمیگه ولی بهتر بود دوران نامزدی جدا میشدی

همه چیز خوب میشه... لاک‌پشت‌ها هم پرواز می‌کنند... 
ارسال نظر شما


نظر خود را وارد نمایید ...

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز