ی خاطره از ماهای اول رانندگیم که تو ماه رمضون بود
سال ۹۹ ماه رمضون تو خرداد بود و ماهم جنوبیم و هوا گرم
داشتم میرفتم یهو دیدم بابام اون سمت خیابون داره میره خونه
روزه بود و ساعت ۱ ظهر
شروع کردم بوق زدن ک متوجه من بشه و بیاد سوار شه باهم بریم خونه
یهو «تق تق » صدا اومد و ماشین متوقف شد.
تو نگو جفت لاستیک های بغل افتاد تو جدول😅