خانواده شوهر عقده ای

قضیه از این قراره که ما یه ترازو دیجیتالی داشتیم.هر وقت خانواده شوهرم میومدن خونمون فوری میرفتن خودشون رو وزن میکردن بعد ک شام میخوردن دوباره یکی یکی میرفتن وزن میکردن بعد میرفتن دستشویی و دوباره میرفتن رو ترازو

و وقتی میخواستن خداحافظی کنن دوباره میرفتن ک ببینن قبل اومدن و بعد اومدن چقدر اضافه کردن...

حتی وقتی برمیراشتیم ب شوهرم میگفتن برو بیار

یا به یچه های برادرشوهرم میگفتن تو بگو بیارن بگو میخوای خودتو وزن کنی...

ب شوهرم گفتم مناسبی شد براشون یه دونه بخریم و خریدیم بردیم تا دست بردارن اما برای خودشون رو اصلا استفاده نکردن و سالم نگه داشتن.نزاشتن هم کسی بفهمه ترازو دارن.

هر وقت ب شوهرم میگفتم آخه چرا اینجوری هستن بگو خراب شده نیار.ناراحت میشد میگفت چرا تو اینجوری هستی نمیخورنش ک...

پرجمعیت هم هستن.

تا اینکه اینقدر تکرار کردن تا واقعا خراب شد. و پشتمون هزارتا حرف زدن ک اینا دروغ میگن...

حالا تازگی ها اونا دستگاه فشارسنج خریدن.

یکبار خونشون بودیم من حالم بد شد سرم گیج رفت

شوهرم به خواهرشوهرم گفت برو دستگاه فشار سنج رو بیار فشارشو ببینم چنده. گفتم نه نمیخواد خوبم. گفت نه بزار ببینم فشارت بالاست یا پایینه. بعد خواهرشوهرم بلند بهم نگاه کرد گفت آره دیگه مفته دیگه آدم چیزهای مفتکی رو بایدم دوست داشته باشه و استفاده کنه..‌. بعد بالاسر شوهرم وایستاد تا بگیره و اونم فوری برد گذاشت تو کمد.

وااای من داشتم منفجر میشدم از این حرفش.