2777
2789
عنوان

شوهرم وسط فوتبال زد توی گوشم😭

1140 بازدید | 48 پست

داشتیم فوتبال ایران ازبکستان میدید که یک دفه مادر شوهرم زنگ زد.

ما همین امروز رفتیم خونه مادر شوهرم شوهرم کار داشت و رفت بیرون و مادر شوهرم هی بهم هی تیکه مینداخت. نمیدونم چی شد که یک دفه لیوان چاییش رو چپ کرد و یه دفه زد زیر گریه بهم فحش داد

 شوهرم همون لحظه زنگ زد بیا بیرون میخوام بریم جایی، مادر شوهرم داشت هنوز فحش میدادو موقع بیرون اومدم یه فحش خیلی بد داد و من گفتم دهنت رو ببند و اومدم بیرون.

وسط فوتبال زنگ زد و صد تا چرت و پرت گذاشت روش و به شوهر زنگ زد و گفت، همون لحظه شوهرم بلند شود و زد توی گوشم و من رو پرت کرد توی اتاق من گوشیم توی جیبم بود و زنگ زدم به دوست صمیمیم بهش گفتم و شوهر فهمید بعد در رو شکست ساک رو برداشت و لباسام رو داد بهم بلندم کرد و پرتم کرد توی راه پل ها و مامان محکم زدم به در بعد دو تا فحش بهم داد و من هم بهش فحش دادم بعد اسنپ گرفتم و رفتم خونه دوستم

چی کار کنم؟😭😭😭😞

  

خواستم یه چیزی رو با شما در میون بذارم چند هفته‌ایه که رژیم گرفتم و با اپلیکیشن "زیره" شروع کردم. واقعاً نتیجه‌گرفتن باهاش خیلی راحت‌تر از چیزی بود که فکر می‌کردم! 🥑💪

بدون گرسنگی و بدون اینکه غذاهای مورد علاقه‌ام رو حذف کنم، پیش میره. لازمم نیست برای همسرم و بچه ها غذای جدا درست کنم.

فکر می‌کنم این‌طور که دارم پیش میرم، آخر سال با افتخار می‌تونم تیک "لاغری" رو بزنم! 😄

من که شروع کردم، تازه الان تخفیف هم دارن 🎉اگه تو هم می‌خوای شروع کن.

و اما بشنوید از تلاش های زیاد کاربران برای معروفیت 

همیشه دربرابر این سوال که میپرسیدن:اگه آخرین روز از زندگیت باشه چیکار میکنی؟میگفتم هیچی!پیتزا میخورم و میخوابم تا ۲۴ ساعت تموم شه...تاحالا این چنین مرگ رو به خودم نزدیک ندیده بودم...حالا هر روز میتونه آخرین روز زندگیمون باشه...از ترس نمیشه رفت بیرون و پیتزا خرید و از حجم فکر و خیال نمیشه خوابید...قلبم تند میزنه...اشکم بند نمیاد..‌‌.ساعت چهار صبح بدون اینکه برام مهم باشه ساعت چنده با همه ی دوستام و فامیلام و عزیزانم تماس گرفتم و بهشون پیام دادم تا مطمئن شم حالشون خوبه و زنده ن...بعدش یه نفس عمیق کشیدم با خیال راحت و گفتم خداروشکر عزیزان من زنده هستن...یه لحظه با خودم گفتم ولی خیلی ها بعد از زنگ زدن و پیام دادن جوابی نگرفتن و مثل من نفس عمیق نکشیدن...خیالم از چی راحت شد؟خداروشکر بابت چی؟خداروشکر اون خونه ای که ریخت خونه ی عزیزان من نبود و عزیز یک نفر دیگه بود؟؟؟دیگه مرگ زیاد ازمون دور و بعید نیست و هرچیزی ممکنه...دیگه نمیشه خوشبین بود...این بار فرق داره...ما توی جنگیم....دلم همون استرس و غر زدنای امتحان شب قبلو میخواد...میگن به گیلان کاری ندارن‌...باشه!به ایلام و تهران و کرج و تبریز و جنوب و شیراز و اصفهان و اردبیل و ... که کار دارن...من عزیزانم‌ اون جا هستن...اونا رو‌ از دست بدم چی؟مگه می‌شه بدون اونا زنده موند؟دیگه مرگ دور نیست...فقط الان تنها آرزوم اینه که اگه اتفاقی قراره بیوفته کاش قبل از همه ی عزیزانم برای من بیوفته و اگر قراره چیزی بشه،یهو بمیرم نه اینکه اون قدر به خاکمون تجاوز بشه که اسیرمون کنن و هر لحظه آرزوی مرگ کنم....

بیشتر ببینید
ارسال نظر شما


نظر خود را وارد نمایید ...

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779

تاپیک های به روز شده

2792
داغ ترین های تاپیک های امروز