برو سرکار برو دانشگاه که ازاد شی
حق داری من سن تو بودم یه عالم بیرون میرفتم و با دوستام و خوش میگذروندم حالا خانوادم بد بودن به خصوص مادرم ولی ادم مادرش بد باشه و نتونه بره بیرون دیگه زندگیش میشه جهنم
سعی کن حقتو بگیری از خانواده و بگی خودم برای خودم تصمیم میگیرم
تازه خانواده من به من میگفتن خاک برسرت که دوست پسر نداری و بی عرضه ای ببین دیگه چقدر با خانواده تو فرق داشتن از اینور بوم افتاده بودن
تا خونه بابام بودم ازادی داشتم ولی یه هزار تومن بهم نمیدادن صب تا شب دنبال کار و پول سگ دو میزدم نفعمیدم چطور عمرم گذشت ازدواج کردم راحت شم الان مث یه زندانی اسیر دست اینم اجازه ندارم تا تو کوچمون برم . ریدم تو کل این زندگی
اخه به پرو پای من میپیچیدن بعد منم از این ادما بودم که جواب میدادم که حقمو بگیرم
بعد خالم که خودش دلال محبت دختراش بود و دیگران میگفتن این اگه سرش به یه پسر گرم باشه گیراش به خانواده کم میشه
حالا منم گذاشتم بچه های اونا بزرگ شدن بهشون بگم که مامانشون کی بوده و با کیا بوده
کلا مشکل اخلاقی تو خانواده مامانم متاسفانه زیاد بود بعد الان که دخترا چهل سالشون شده و شوهر کردن مادره همش میگه وای دخترام پاک بودن دست یه پسر بهشون نخورده همون دخترخالم بیست تا مسافرت داخلی و خارجی قبل ازدواج با شوهرش رفته اصن خالم این حرفارو میزنه ادم خندش میگیره فکر میکنن مردم الزایمر دارن
