تازه ازسفراومده بودیم انقدرخواهرشوهرم خودشومیگرفت ومیچسبوندبه جاریم وباهم حرف وبگوبخندمبکردن وبرامن دهن کجی میکردن سردردگرفتم ساعتم نمیگذشت برگردم خونه
من الان توهمچین حالت و مهمونی هستم گوشی دستم گرفتم فقط زمان بگذره
من میرم خونشون انرژی منفی جذب میکنم انقدر که نسبت به من بد بینن
و همش تیکه میندازن
من همچین چیزی ببینم پامو نمیزارم خونه مادرشوهرم شوهرم میدونه اخلاقمو به اونا همیشه میگه مراقب رفتارشون باشن پیام شوهرم و به خواهرش قایمکی خوندم نوشته بود حواست باشه ستاره خواهرش بهش چپ نگاه کنه باهاش ور میفته جلوش چیزی نگی ناراحت شه
اره منم همینم
وای مثل من دیروز اونجا بودم اعصابم خوردهخیلی هوای جاریمو دارن. جاریم خیلی خودش و به اونا نزدیک میکنه خودش و برای من میگیره شوهرش هم خودش و میکشه براش همه بهش میرسن من خیلی اذیت شدم
ب ی ورت بگیرشون
خاک برسر عقده ایشون بی فرهنگا بدم میاد ازاین ادمای بی شخصیت من گاهی بعدیکسال ابجیم وخونه مامانم میبینم همدیگه روماچ بغل میکنیم کلی حرف داریم باهم دیگه زن داداشم میاد پیشمون با روزی باز باهاش بگو بخند میکنیم باهاش شوخی میکنیم موهاش بلنده موهاش میبافیم باهم دیگه ۳تایی کنارهم فیلم میبینم اصلا نمیزاریم حس کنه که ابجی مانیست بخدا اونقد باهاش خوبیم چون شخصیتمون اینجوری اجازه نمیده
من میرم خونه مادرشوهرم
شوهرم تا سه روز باهام کتابی حرف میزنه بس که مادرشوهرم چرت پرت تحویلش میده
تو حیاط مشترک هستیم
بقیه خواهر شوهرام نمیان فقط یکی میاد که اونم تازه عروسی کرده
خدارو شکر جاریمم نیش زدن چند سالیه نمیاد فقط سالی یبار چی بشه برادر شوهرم میاد به مادرش سر بزنه
منم تقریبا سعی میکنم نرم خونش
دقیقا اصلا منم راحت نیستم
قبلنا که تو شهر بودیم از چهارشنبه‌سوری تا ۱۳بدر میومدیم خونشون میموندیم برا کار باغ شوهرم کمک میکرد البته تا حدودی خورد و خوراک هم میاوردیم و من تو این ۲۰ ،۲۵ روز میشدم کلفت خونه شون بعد برگشتمم هم میشنیدم که پشت سرم میگن آره فلانی کار کن نیست و از زیر کار در میره و بهمون محل نمیده و دعا آورد و از این چرت و پرتا
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز