این مسئله موندنو رفتنو برا خودت بزرگو سخت کردی
اختیارتو دادی دست بچه پنج ساله؟ آروم در گوشش ازش اجازه میگیری مامان بریم؟
خب میخوای بری پاشو جمع کن برو نیاز نی اجازتو از بچت بگیری گریه کردم که کرد یکی بزن تو دهنش بندازش تو ماشین بردار برو قرار نیست روحت اسیب ببینه
باباشم ک نمرده میره میبینتش دوباره
فردا این بچه بزرگ شد میگ میخواستی نمونی به من چه روحت اسیب دید به فکر خودت باش اول من مادر نیستم ولی به فکر خودتم باش رفتارتم بچگونست
بخدا دارم جدی میگم نمیتونی بمونی نمون و نیاز نیست از کسی اجازه بگیری
وسایلت رو فردا جمع کن برگرد اگه هم گریه زاری کرد کتکت زد بهش بفهمون مادرشی و نباید این کارو کنه تو مرحله بعدی براش به شیوه و دلیل خودت توضیح بده که به صلاح که میخوایید برگردید بهش بگو باید برگردیم خونه و دوباره میبریش مسافرت
اینقدم عذاب نده خودتو
از شوهرت سم تر خواهرته
برگشتی؟
چقدر زندگی شما شبیه یکی از عزیز های من هست 💔💔
اونم دقیقا همچین اتفاقی عید پیش اومد
آخه چطوری گول این آدمای سمی را می‌خورید و بازیچه میشین ؟ حماقت یک بار دوبار نه آخه صدبار
اینقدر از سادگی و حماقتش ناراحتم و دلم هزار تیکه شده که حتی نمی‌خوام دیگه ببینمش
من گول نخوردم میدونستم قرار نیست خوش بگذره
بخاطر دخترم و اینکه قول داده بودم بعضیا نفهمن جریانمون چیه رفتم
ولی توقع داشتم بعد اینهمه ابراز پشیمونی و برگرد و …یه چند روز مثل آدم رفتار کنه حداقل خودشو کنترل کنه
ولی انقدر این آدم از من خشم داره که سر سوزن خلاف میلش رفتار کنم میخواد بکشه منو
همه حرفاشم چرته
بگم برای شخصی که میگم دقیقا همین اتفاق ها افتاد باور می‌کنی
همون قدر نفهمی همون قدر بی شخصیتی که از اول داشت
من لحظه ی آخر فهمیدم میخواد با این مریض مسافرت بره باز ،خودش میدونست چه گهی هست که رو نداشت زودتر خبر بده ،میدونست میگیم نه ولی گول التماس و مظلوم نمایی را خورد ،بعد که اومد و حالش دیدم قلبم هزار تیکه شد
انگار آدمهای مریض رفتارهای مشابه دارند، کاش حداقل گیر مثل خودشون میفتادن
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز