چقدر حس عجیبی بود
چه دغدغه هایی داشتم
از آدمی ک دوسش داشتم و ب خاطرش تاپیک میزدم جدا شدم و الان پدر یه پسره...
چه غریبانه
مامانم ...
آخ مامانم که کلا تصمیم بگیرم راه بیخیالی پیش بگیرم و ب خودم بگم به تو ربطی نداره که مامانت چیکار میکنه ...
که خوشبختانه از اون پسر عوضی خبری نیس و مامانم خوب شده ...
آخ آخ زندگی واقعا عجیبه
توی این شب قدر از خدا میخوام واسم ی معجزه بیاره بلکه زندگی منم تکون بخوره