آره راضیم
درسته تنهام درسته اسم مطلقه روم اومده درسته شاید دیگه کسی بفهمه جدا شدم پا پس بکشه اما با همه این ها جدایی لااقل برای من خیلی بهتر از موندن پای زندگی بود که توش چندین سال فقط احساس بی ارزشی میکردم لااقل الآن حس بی ارزشی ندارم ، تنهایی الآن خیلی بهتر از اینه متأهل باشی و بازم تنها باشی
اون موقع میگفتم همه چیز تحمل میکنم که فقط زندگیم حفظ بشه میگفتم خدایا نزار زندگیم خراب بشه ،، اما الآن میگم من تا کی میتونستم تحمل کنم آیا ده سال بعد هم نظر م همین بود آیا ارزشش داشت ؟
بعدش که زندگیم با وجود تموم تلاش من ب جدایی ختم شد فهمیدم خواست خدا این بوده
خیلی سخت بود تا چند روز فقط همینجور همش گریه میکردم نه غذا میتونستم بخورم نه میتونستم بخوابم شوهرم هم ولم کرده بود رفته بود کربلا من تنها تو خونه داشتم این شرایط رو می چشیدم شهر غریب هم بودم که فقط بعدش زنگ زدم به بابام گفتم بیا دنبالم برم گردون