سلام قشنگا عیدتون مبارک باشه میشه لطفا کمکم کنید به راهنمایتون احتیاج دارم
من که دلم خیلی شکسته
ماجرا خلاصه و کلی میگم بهم بگید حق دارم ناراحت باشم و کاری که کردم درست بود؟
من یه دختر خاله دارم که مثل خواهرم بودحتی از خواهر نزدیکتر از بچگی باهم بزرگ شدیم مدام با هم بودیم همه جا شب روز ، محرم اسرار هم بودم تو خوشی کنار هم ناخوشی پشت هم بودیم رابطه عمیقی باهم داشتیم
خلاصه که اگر مشگلی داشتیم امکان نداشت بیخبر باشیم از هم اگرم از هم دور بودیم باهم تلفنی کلی حرف میزدیم
اینم بگم خونه خالم اینا شهرستان خودمون تهرانیم و یه خونه هم شهرستان داریم که در رفت و امدیم وقتای که میومدم اینجا اصلا نمیشد به ثانیه برسه پام که به شهرشون میرسید دم خونه بود که یا بیاد اینجا یا من برم خونشون تو راه کلی زنگ که کی میرسی
من نامزد میکنم جدا میشم تو اون دوران که حالم خیلی بد بود کنارم بود همش هوامو داشت
اونم ازدواج کرده اما مدتی پبش به شوهرش شک کرد که با زنی ارتباط گرفته من تمام شب روزم شده بود اون بهش زنگ میزدم خبرشو میگرفتم دلداریش میدادم هر کاری بود براش کردم شبی که میخواست مچ شوهرشو بگیره من تا ۵ صب بیدار بودم حالم به خاطرش بد بود دلواپسش بودم با اینکه ۹ صبحش دادگاه و دانشگاه داشتم( دوستان اینم بگم که من رشتم حقوق و کارمم حقوقی هست) از استرسش مریض شده بودم
تا تعطیلات بهم خورد یکی دو روز بعد از این ماجرا سریع جمع کردم که بیام پیشش باشم
بهش زنگ زدم تو راه جوابمو نداد خودش زنگ زد گفت اا رسیدی گفتم اره ولی نیومد پیشم
بعد چند روز بهم زنگ زد گفت حالم بد اینا گفت عب نداره هر تصمیمی که بگیری من. پشتتم از این حرفا
ولی تعجب کرده بودم که چرا دیگه. درست حسابی نه باهام حرف میزنه نه میاد پیشم
تا این که بعد ۴ ۵ روز متوجه شدم که شوهرش گفته بهش چون من راه چاه حقوقی بلدم نباید دیگه با دختر خالت حرف بزنی و در ارتباط باشی
اونم گفته باشه
تو کل این مدتی که اینجا بودم حتی ۵ دقیقه هم نیومد خونه خاله بزرگش عید دیدنی