من زمانی که ۱۸ سالم بود سر موضوعی خیلی سرکش بودم یه نفر گفت فردا برو دادسرا فقط بچرخ مردمو ببین من تازه اونجا فهمیدم جامعه چیه و چقدر عجیبه چه چیزایی هست که من بی خبرم.
معامله کن ، عضو یک گروه شو ، با یه اکیپ یک تور ۱ روزه برو ، دایره ی دوستاتو گسترده کن ، دادسرا رو ببین ، موزه هارو ببین ، تنها برو بازار تهران یه جنس خارجی کمیاب رو سعی کن اصلشو بخری به قیمت ، یه قسط برای خودت بتراش قرض الحسنه یا یه چیز اینجوری ، تلاش کن یه کالای بزرگ بخری ، آدم ببینننننننن آدمای مختلف آدمای زبون نفهم آدمای بی آبرو آدمای غد آدمای خوب بد همه جوره و سعی کن تو برخورد با همه ی اینا آروم باشی و بتونی روزتو ادامه بدی و هزاران چیز دیگه هست جامعه خیلی خشن و بزرگتر از این حرفهاست به نسبت دانشگاه و سرکار