دیروز بعد از زنگ و تبریک عید و اینا.
برداشت گفت حالا نمیدونم شاید شب دعوتتون کردم
حالا بهتون‌زنگ میزنم.
انقد ناله کرد ک ای خدا خستم ای خدا بدنم درد داره مردم‌از صب فلان شدم .بعد دیگه همه عروسا گفتیم باشه بعد شام میایم بعنوان شب نشینی
بعد
خب😅
اول صبح غیبت نکن
کلا فقط می‌میناله دودقه میری ببینیش فقط میگه اینجا درد میکنه اونجا فلان شده
انگار بقیه دکترن
من تا همین الان که بیدار شدم خوابشو میدیدم
پیداس وقتی میری خونشون فقط میخوریااا کار مار تعطیلع😂😂😂
بگو عزیزم
بیشتر تاپیکا امروز شده درباره قوم شوهر😅
کلا همه‌ازش زده شدن بخاطر چ س ناله های الکیش
بعد حالشم خوب بودا.
هی ما نشسته بودیم داشتیم چای می‌خوردیم.
هی بلند میشد میگف من سینی رو بردارم؟
هی گف چای نمخورین؟
وقتی دید کسی تحویل نمیگیره اداهاشو
انگار میخاس بگه‌من خیلی مظلومم.هی تند تند وسایلارو می‌برد.
حق داره تو این گرونی درستش همینه بعدظهزی یا بعد شام برید
چیکار مادر شوهرت داری عزیزم 😅
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
55 ثانیه پیش
56 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز