من شوهرم تا حدودی حساسه ،یعنی بیشتر جاها بخوام برم جایی خودش پیش قدم میشه ببرم ،توی مکانی مرد باشه یا معاشرت باشه نمی زاره حضور داشته باشم یا ممنوع می کنه رفتی در حد یه سلام
هر جور بخوام آرایش می کنم لباس می پوشم حتی من بی حجابم بدون روسری و مانتو با همسرم جایی رفتم ولی به این جور چیزا کار نداره
با مرداجلو خودش معاشرتم داشته باشم که رسمی باشه اونم مشکلی نداره
ولی خوب جمعا خیلی حساسه راضی نیست بدون اجازش جایی برم و در مقابل اونم مثل منه و حد و حدودی مشخصم کنم عمل می کنه بدون اجازه حتی با دوستاشم جایی نمی ره این زندگی بود خودم تصمیم گرفتیم باهش کنار بیایم اول گیر دادن اون شروع شد من عذاب می کشیدیم اما از یه جایی بهش حق دادم توی دنیایی که دیگه هیچ کس قابل اعتماد نیست آدم نمی تونه به خودشم اعتماد کنه چون شیوه زندگی ها عوض شده
زنای متاهل با افتخار از خیانتشون میگن ،مردا هرزه پیام می دن به دوستشون بیاین هرزه آوردیم فلان جا
زن و شوهرهایی که تحت فیلم های پ.و.ر.ن.دارن س.ک.س.های گروهی و....
دنیای که عوض شده واقعا جای اعتماد کامل برای انسان ها نگذاشته وقتی آدم توی حریم خانواده مثل داماد و بردارشوهرم دیگه حس راحتی نداره مبادا طرفش مورد اطمینان نباشه بد برداشت کنه
همسرم میگه قدر خودم بهت اعتماد دارم چون هر محدودیتی هم تو بزاری من قبول می کنم اما می ترسم که یک روز قدر یک لحظه اشتباه کنیم و زندگیمون که ثمرش دوتا بچش نابود بشه
دختری دارم ده سالشه و توی این زندگی بزرگ شده تحت تأثیر پدرو مادرش
مادری که جلوش حتی یک بار غیر از اون چیزی پدرش خواسته عمل نکرده ،حتی یک بار به دخترش نگفت بیا امروز بریم فلان جا بابا نفهمه ...بدون رضایت من و پدرش هیچ جا نمی ره و هیچ گلایه ای نمی کنه
اینا گفتم از زندگی خودم بود من با همسرم کنار اومدم و گاهی هم من هم همسرم شاکی میشم گاهی دعوا می کنیم اما تهش برمی گردیم به قرار دادی که بستیم سخته اما شدنیه