من مشکوک به اماس شدم
قرار بود امروز جواب آزمایشم بیاد که نیومد و گفتن فردا
چند روز حالم خوب نبود چیزی نمیخوردم،حرف نمیزدم تا اینکه نشستم فکر کردم دیدم تا کی کنج عزلت گزیدن؟
از همسرم پرسیدم
اگر اماس باشه چی؟
گفت خب باشه.
گفتم تو میدونی من چقدر توی زندگی اذیت شدم
چقدر با بابام مشکل داشتم
چقدر سختی کشیدم حوصلهی این رو ندارم.
نمیتونم…
گفت میدونی الکی میگن علم پیشرفت کرده
اگر پیشرفت کرده بود من میتونستم دردت رو به جون بخرم
میتونستم یک کاری کنک خاطرات بد گذشتهات رو فراموش کنی.
این رو گفت منم لبخند زدم
ولی الان که تنها شدم دارم فکر میکنم زخمهایی که خانواده به روحت میزنن معمولا فراموش نمیشه.
حتی اگر بزرگ بشی
ازدواج کنی
وکیل بشی
مادر بشی
خوشبخت بشی
بازم ته دلت حسرت اون دوران رو داری.