دیروز همسرم کارتشو داد خواهرش ک برا من بریم خرید عید(تازه ازدواج کرده و اکثر خریدای منو با خواهرش انجام داده ک مثلا خب چونه میزنع و من حصلم نمی کشه) ب خودشم گفتم بیاد قبول نکرد ک کار دارم فلان و منو با یه بچه تو بغل با خواهرش فرستاد بازار
خریدای منو انجام دادیم همسرم زنگ زد ابجیش ک چیکار میکنین اونم گف برا بچه میخوایم لباس بخریم ک همسرم گف صبر کنین منم بیام
اومد بچه رو گرف بغلش و با خواهرش هم قدم شد کیسه هام دست خواهرش بود گف بهش کمک کنم ابجیشم همه کیسه هارو داد بهم و من پشتشو راهی شدم