دیشب جاریم زنگ زد گف خونه ای میخوام بیام گفتم آره .یهو در زدن بعد در باز کردم سلام گفتم و تعارف گفتم ماشالله چ زود رسیدین چون تازه زنگ زدین فک نمیکردم زود برسین.مادرشوهرم ن گذاشت ن برداشت با لحن بد گف مگه خونه کسی بری باید قبلش زنگ بزنی...منم گفتم ن منظورم این بود با اینکه پیاده بودین زود رسیدین....خودش ک والا همیشه بی خبر عین جن ظاهر میشه ساعت ۹ صب ده شب!
ی بار اومد خونمون من حموم بودم در زد نفهمیدم بعدش بهش گفتم قبلش زنگ بزمین قبل اومدن تا این همه راه پیاده نیای باز زبرگردی .نمیدونم چرا حالیش نیس چجوری بفهمونم....چجوری بحث رو باز کنم ک بگم چی بگم
باز اومده میگه ی قیچی بده این گل رو کوتاه کنم!آخرشم قیچی رو گرف کوتاه کرد