ذرهذره محبت را باختم و شکست را بردم!
وقتی که در برنامه ریزی سال نو(کریسمس) همسرم را به زور با کسانی که دوست نداشت به سفر بردم؛
فکر کردم که بردم،اما باختم.
وقتی که پول پس انداز مشترک را برای خرید بی ام و آخرین مدل خرج کردم؛
فکر کردم که بردم، اما باختم.
وقتی که در جمع خانوادگی جواب دندان شکنی به برادر و مادرش دادم و سر جا نشاندمشان؛
فکر کردم که بردم، اما باختم.
وقتی برای خریدهای ریز و درشت زنانه برچسب حماقت به همسرم زدم و وانمود کردم که گریه اش را ندیدم و پولش را بودجه بندی کردم؛
فکر کردم که بردم، اما باختم.
وقتی در گردش یک روزه جلوی دوستان, عیب های همسرم را گفتم و همه خندیدیم و کمی سر به سرش گذاشتم و کارهایش را مسخره کردم؛
فکر کردم که بردم، اما باختم.
وقتی دلش میشکست و ناراحت میشد و میخواستم زیادی لوس نشود و محل اش نمیگذاشتم؛
فکر کردم که بردم، اما باختم.
وقتی سعی میکردم جلو دیگران وانمود کنم که من عاقلترم و اشتباهات تقصیر اوست و تنهایش میگذاشتم؛
فکر کردم که بردم، اما باختم.
وقتی سعی نمیکردم که مانند او شوم،
فکر میکردم که بردم، اما در اصل باختم.
زندگی و محبت را ذره ذره باختم و شکست را طی سالها زندگیی مشترک بردم...
“همدلی یعنی مبارزه با خودخواهی به خاطر دیگری..”
? بهترين متن نیویورکتايمز در سال ٢٠١٤
?ماهرو?