به هیچکس
منظورم از غریبه حتی کسی ک رفیقم باشه میگم چ نسبتی دارم ک همیشه خیر و خوبی منو بخواد بهش اعتماد کنم مثلا حتی میرم بهشت زهرا کسی خیرات بهم تعارف میکنه میگم نکنه سمی باشه یا چیزی داخلش باشه بیهوش شم دارو ندارم گوشیم وسایلم رو بدزدند
بخدا فک نمیکنم ک من خاصم و ادم مهمیم این افکار رو همیشه دارم
تنها کسی ک بتونم اعتماد کنم بهش پدر مادرم و خاهرم هستند
حتی ب دایی و خاله و...هم اعتماد ندارم
اسم بیماریش چیه؟
اصن بیماریه یا چی؟
مثلا رفیقم از رفتار خاستگارم تعریف میکرد یا میگفت خوشبحالت کسیو داری انقدحمایتت میکنه دوست داره ذهنم به هم میریخت ب اینکه خیانت کنن بهم فکر میکردم و...🤕
انگار دائم در حال دفاعم از خودم کسی بهم اسیب نزنه روحی اعتمادی