2777
2789
عنوان

شوهرم حرفی زد که شوک شدم و خیلی حالم بد شد

| مشاهده متن کامل بحث + 2035 بازدید | 64 پست

اولا مبارک باشه مادرشدنت 

مادر شدن و همسر بودن یکم سخته واین دوران مردها هم دچار سردرگمی هستند وشرایط یکم سخت میشه بخصوص از لحاط مالی 

اما بهتره همه مسولیت شما به عهده نگیری از خودت زیاد نگذر مادرتون بهتره کمتر بیان بد بهش نگی بگو میخوام کم کم‌خودمو جمع کنم نمیشه همیشه شما کمک م کنی 

نزار از خونه غدا بیاره کلا مردها نمک نشناس هستند تقصیر خودمونه بهشون محبت های خانواده مونو نمیگیم گاهی خانواه شوهرتو بگو بیان پیش بچه ها بگو بیردن‌کار دارم  ارایشگاه چیزی مطمت باش نمیان ولی بگو بزار شوهرت بفهمه اونا کاری براش نمیکنن سعی نکندوتابچه خودت همه کاراشونو بکنی بعصی کارها بزار برای پدزشون تا بیدارشدن سریع نرو هم‌گریه کردن کلا برای بچه ها خوبه هم همسرتم متوجه بشه سخته 

یکم زمان بره ولی میشه کلا سعی کن همه مسولیت با خودت نباشه حتی اگه میتونی ولی کاری نکن کوزت باشی خانم خونه باش 

درصمن فعلا سنگین برخورد کن بیخود کرده توهین میکنه 

خب چرا ت خودت رو از خانواده شوهرت کنار کشیدی بچه هات رو روز درمیون وردار ببر خونه اونا ناهارم بمون پ ...

عزیزم من کنار نکشیدم اونا گذاشتنمون کنار...مثلا دیشب همه روز پدر شام بودن اونجا به شوهرم زنگ میزنن صداش رو بلندگو بود..میگن به شوهرم که خودت میایی پیشمون دیگه؟تو بیا..اصلا تعارف نکردن زن و بچه هاتم بردار بیار..درحالی هنوز من حتی نشده سرد جوابشونو بدم همیشه خوشروئی و احترام باهاشون رفتار کردم

بچه یه چیزی تو دلم مونده نگم میترکم😍

جاریمو بعد مدت‌ها دیدم، انقدرررر لاغر شده بود که شوکه شدم! 😳

پرسیدم چی کار کرده تونسته اون لباس خوشگلشو بپوشه تازه دیدم همه چی هم می‌خوره!گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته 
عید نزدیکه و منم تصمیم گرفتم تغییر کنم. سریع از کافه بازار دانلود کردم و شروع کردم، تازه الان تخفیف هم دارن! 🎉

شما هم می‌تونید با زدن روی این لینک شروع کنید

من یه دوره کوتاه مادرشوهرم مریض شده بود ،خیلی کمک حالشون بودم تاپیک خیلی قبل ترم هست ،از گوشت تو شیش ...

کلا خوبی که از سر بگذرد ابله خیال بد کند سعی کن ارزون نباشی بهت بگن اونم یه خط در میون انجام بده

اولا مبارک باشه مادرشدنت مادر شدن و همسر بودن یکم سخته واین دوران مردها هم دچار سردرگمی هستند وشرایط ...

عزیزم من اگه بچه ها از گریه بی هوش بشن شوهرم نهایت کاری میکنه پستونک میده دهنشون اصلا پا نمیشه پوشک عوض کنه یا شیر درست کنه بده ،چند بار بهش سپردم دیدم اینطوری میکنه 

اتفاقا میخواستم برم کارای دانش‌آموزان بکنم اون هفته به شوهرم گفتم هر کدوم راحت ترن مادرشوهر یا خواهرشوهر بگو بیان یه ساعت پیش بچه ها من برم و بیام و لی نیومدننن. گفتن ما کار داریم و ...شوهرم خودش میدونه ولی ناحقی میکنه ،،

گفتم اینا رو بعدش بهشاما دلم خنک نشده اون حق نداشت بی احترامی کنه

ببین منم همسرم بشدددددت پشت خانوادش بود...منو پشت دست اونا میذاشت...اما صبوری کردم...با حرف همه چیو درست کردم....سخته هر چی بگی بهت حق میدم....اما چند تا چیز از من به تونصیحت اولا نذار مامانت اصلااااا از این موضوع بویی ببره دوم اگرم میدونی همین الان به مامانت بگو به روی همسرت نییاره چون با اینکار روی همسرم تو روی مامانت باز میشه سه به همسرت بگو من این مسئله امروز نشنیده میگیرم ولی دوست دارم از دلم بیرون بیاری...چون دوست ندارم همه چیز بدتر بشه...چهار هیچوقت نذار خانواده همسرت از غم دلت با خبر بشن...پنج کارت هات رو جوری براش برنامه بچین که وقتی همسرت میاد ببینه چقدر درگیر کارهاتی و سخته همزمان بااونا بچه ها رونگه داری

عزیزم من اگه بچه ها از گریه بی هوش بشن شوهرم نهایت کاری میکنه پستونک میده دهنشون اصلا پا نمیشه پوشک ...

سخته ولی کوتاه نیا خانوادش نمیان پرستار بگیره یا خودش وایسه بگو بچه بیا ببریم بزاریم اونجا بزار بفهمه چه خانواده به درد نخوری داره فقط لب و دهنن وقدر شما بدونه

نه عزیزماین کارو نکنمتوجه میشهداماد از چشمش میفته دودش تو چشم خودت میرهاگه بلر اولشه ، یکم سر سنگین ...

نه نمیگم حرف شوهرمو بهش ،مامانم غصه امو میخوره

فقط به یه بهونه ای میگم نیاد

عزیزم من اگه بچه ها از گریه بی هوش بشن شوهرم نهایت کاری میکنه پستونک میده دهنشون اصلا پا نمیشه پوشک ...

بهش یاد بده کم‌کم با مهربونی  بعصی ها کارنکردن بلد نیستن سعی کن کم‌کم همکاری کنه بعد بچه ها بزرگ‌میشن و خودش جدب میشه 

سخته ولی کوتاه نیا خانوادش نمیان پرستار بگیره یا خودش وایسه بگو بچه بیا ببریم بزاریم اونجا بزار بفهم ...

دقیقا بجای اینکه تشکر مند باشه 

از همه چیم زدم باشگاه رفتن و بیرون رفتن ...سه ماهه انگار حبس خونگی ام بجای اینکه تشکر کنه قلبمو شکوند

ببین منم همسرم بشدددددت پشت خانوادش بود...منو پشت دست اونا میذاشت...اما صبوری کردم...با حرف همه چیو ...

برای غذا هم بعضی وقت ها غذا درست نکن بگو بچه ها گریه میکردن و...وقتی اومد مجبور میشه بره بیرون غذا بخره...اینطوری حساب کار دستش میاد که حجم کارهات سنگینه....باید کم کم تو راهش بیاری شاید حتی یک سالی زمان ببره اما با صبوری درست میشه

بغض گلومو گرفته😭😭😭

تقصیر خودتم هست. مادرت مگه گناه کرده با دردسر دو تا بچه. در هفته دو روز کامل برو خونه مادر شوهرت که مادر شوهرت غذا اینا رو تهیه کنه و تو هم به بچه ها... همین کار رو میکنی که خانواده شوهر و شوهر پرو میشن.... دوستم دوقلو داره الان ده ماه هست شبانه روز خونه مادرشوهرش هست و غیر رسیدگی به بچه ها کاری نمیکنه و گاهی بچه ها میسپاره دست اونا و می‌پیچند میاد بیرون و حال و هوا عوض میکنه.... این تجربه منه خانواده شوهر هم باید کمک دستت باشن. 

دقیقا بجای اینکه تشکر مند باشه از همه چیم زدم باشگاه رفتن و بیرون رفتن ...سه ماهه انگار حبس خونگی ام ...

همون دیگه اشتباه کردی کلا یاد بگیر اول زندگی هستی به خاطر هیچ کس از خودت نگذر درک کن اونم متقابل ولی نگذر خدای نکرده مریص بشی هیچ‌کس به دادت نمیرسه خودتو فدا نکن 

من شده بود برم بیرون دور بزنم میرفتم گاهی همسرم‌میموند خونه 

اونم اوایل همین جوری بود کلا یادش رفته بودمسولیت دوتامون هست دیکه زودتر میاوند اون بچه نگه میداشت من به کار شخصی میرسیدم 

حتما حتما برلی خودت وقت بزار خرید برو برای بچه ها کم‌نزار مراعات همسرتو زیاد نکن تا بفهمه 

ویه توصیه خواهرانه سعی کن‌ یه حساب شخصی داشته باشی که خبر نداشته باشه کلا سعی کن به خوت خیلی فکر کنی تا بعدها صربه نخوری 

ارسال نظر شما


نظر خود را وارد نمایید ...

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز