بذارین از اول امروز بگم
شوهرم صبح ساعت ۷ رفت سرکار ۳ اومد ۳ و ربع رفت خونه مادرش ،۶ اومد خونه
تموم این مدت من با دوقلوهای شیرخوار تنها بودم بدون هیچ کمکی مامانم همش میومد امروز چون نمونه برداری داشت نتونست بیاد
بعد ساعت ۶ اومد نیومده میگه برم پارکینگ فلان کارو کنم..یه کار خیلی چرت و پرت
منم عصبانی شدم گفتم منم گناه دارم سه ماهه بچه ها بدنیا اومدن هنوز بیرون از خونه پامو نذاشتم..تو کمکم کنی بد نیست،یدفعه گفت ریدم تو ژنتیکت(منظورش این بود ژنتیک غر زدن داری و بحث میکنی در حالی اصلااا اینطور نیست)
من خیلی شوکه شدم ،چون بهترین احترام رو خانوادم بهش میذاشتن اسمشو خالی صدا نمیکنن حتما آقا +اسمش بهش میگن..پدرشوهرم و مادرشوهرم ۱۰ روزگی بچه هام اومدن دیدنشون نفری ۱۰۰ تومن جمعا ۲۰۰ تومن به دوقلوهام مثلا هدیه دادن دیگه بچه هان سه ماهشونه نیومدن که نیومدن..ولی مادرم یه تیکه طلا برای بچه هام خرید و هر روز اومد کمکمون ،حموم بردن و ...همه چی با خودش...بعلاوه ناهار هر روزمون هم از خونه درست میکنه میاره ،بنظر شما حقشون بود چنین حرفی شوهرم بزنه؟؟من انفدر دلم سوخت واسه خانوادم شوک شدم انگار آب یخ ریختن روم..دستام انگار جون نداره بچه هامو میخوام بغل کنم..چه رفتاری کنم باشوهرم؟؟دلم میخواد تا آخر عمرم چهره اشو نبینم..سه ماهه بخاطر بچه ها پامو بیرون نداشتم حق و من و خانوادم چنین حرفی بود؟؟؟