سلام خانما خوبید من باردارم اخرای ماه ششم هستم کمردرد و دلدرد دارم و وزنم خیلی رفته بالا دیگه نمیتونم کارامو کنم از اونورم مادرم ماه دیگه یعنی بهمن ماه میخواد سیسمونیمو بیاره و دیگه بمونه پیشم تا زایمانم .. از این طرفم برادرشوهرم اومده پیش ما یه وسیله خریده و با شوهرم میرن سرکار ..از اونطرفم خونواده شوهرم از مامانم خوششون نمیاد از الان استرس گرفتم میگم مامانم بیاد اینجا برادرشوهرم نگه مامانشو از قصد اورد و ول کنه بره و دهن خونوادش به روی من باز باشه چیکار کنم انقدر فکر و خیال کردم مخم میخواد بترکه
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
ماهم شهر دوریم مامانم یه شهر دیگس من یسری گفتم برم بمونم خونه مادرم و اینکه اونجام زایمان کنم مادرشوهرم گفت نه بمون خونه خودت مامانت بیاد اونجا بیای اینجا مردم حرف درمیارن ولی حالا که پسرش اومده اینجا میگم نکنه فکر کنه بخاطر دککردن پسرش مامانمو اوردم شر بشه
لطفا اگه نظرتون مخالف منه ریپ نزنید بذارید اسی خودش جواب بده .من دلسوزی یا تجربه یا هر حرفی میزنم برای اسی هست .حوصله ی قانع شدن قانع کردن شما رو ندارم .چون آخرش دعواست .