من درحال حاضر خیلی کارا دارم می کنم که اینا نمی فهمن!!
موقع کنکورم روزگارم سیاه کردن سر حسادتاشون
عمدا ظهرا زنگ می زد من نتونم درس بخونم خواب ظهرم از دست بدم که سردرد بگیرم
مدام درحال استرس دادن به من و خانوادم بود پسرش هم سن خودم بود
باورت می شه چهارساله پشت کنکوره؟ یادم میاد سال کنکور به خاطر سهمیه اش توهم داشت دکتر می شه مادرش زنگ می زد دل مادرم می کند می گفت من پسرم دکتر می شه عروس دکتر می گیرم دختر تو هم کسی نمی گیرتش
زد و قبول نشد به خاطر دل سیاهشون
داداش من دوسال ازش کوچک تر بود پزشکی قبول شد از اون موقع رفته دعا طلسم گرفته براش جوری که داداشم به فکر انصرافه اذیته روانی شده قبلا از درس جدا نمی شد الان مدام کابوس می کنه و همش تو ذهنش کارای خطرناکه