زن عموم
بابام اینا نبودن خونه ...
؛ اینام نامزد بودن و خونه مون مهمون
یه اتاق خواب داشتیم فقط...اونم مال من بود رفته بودن تو اتاق درم قفل کرده بودن
کتاب اینا لازمم میشد با کلی خجالت در میزدم 😑 شیفت ظهرم بودم درسام مونده بود
یدور رفتم بیرون و اومدم دیدم حمومن دوتایی 😑 از اون موقع از هردوشون بدم اومد
سالها گذشته خونه شونم نمیرم هیچ وقت ؛ بی فرهنگا