راستش خیلی عجیبه برام وقتی که شاید هیچ‌خاطره ای زیادی از بچگیم یادم نیاد اما خاطرات بده زیادی یادم میاد هر کس از هر دلیلی گاهی از خودم حالم بهم میخوره چون وقتی ما کوچیکتریم ۱۱ یا ۱۰ سالگی معنی خیلی چیزا رو نمیفهمیم و هر کس میتونه ازمون سو استفاده کنه و شاید الان به من سو استفاده مستقیم جن..سی نشده باشه ولی داره یادم میاد و وقتی یادم میاد داغون میشم پسره فامیل خودشو از پشت به من می‌چسبوند به بهونه بازی من اون زمان ۱۰ یا ۱۱ سالم بود و اون ۱۵ یا ۱۶ سالش بود و من اونموقعه معنی این حرکات رو نمیفهمیدم و الان از وقتی فهمیدم هر وقت یادم میاد از خودم متنفر میشم🙂💔نمیدونم اسمشو چی میزارن تج.اوز یا چی تابحالم به کسی نگفتم فقط اینجا چون با شماها راحتم
اکثرا از این تجربه ها دارن
یکبار عموم دستش کرد تو تی شرت من
متاسفم من بیدار نیستم
و بعدا که فهمیدم این کارا نقشه خودش و خواهرش بوده که همسن منه
مامان من خیلی زود این مطالبو یادم داد هر وقت کسی این مدلی رفتار میکرد ازش دور میشدم و سریع به مامانم میگفتم
بشینم از کودکی و نوجوانیم بگم برا کسی فروپاشی روانی میگیره
چندیدن بار تجاوز مستقیم تو ۶و۷سالگی
من فقط وقتی میرم بازار تجریش انقد انگشتم میکنن دیگه عادی شده !
پسره بی شرف با خواهرش این نقشه رو کشیده بودن بعدا من فهمیدم داشتن با شمیر بازی می‌کردن منم بچه بودم منو رو تخت البته خداروشکر کار دیگه نکرد فقط از پشت به بهونه شمشیر بازی خودشو چسپونده بود😪💔فراموش نمیشه این خاطرات
بارها خواستم بگم به کسی و نتونستم واقعا نمیشه گفت 🥲💔
پس از حرف زدن دست کشیدم
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیستجدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز