2777
2789
عنوان

شوهرم

66 بازدید | 3 پست

اول بگم ازدواجم سنتی بوده 

قبل از این که بیاد خواستگاریم خوابش و دیدم.

از همون روز اول به دلم نشست و هیچ چیز دیگه اش برام مهم نبود انتخابم شده بود و اونم همین طور 

تا روز عقد بهش علاقه مند شدم.

هستین بقیه اش و بگم؟

من دو سال تمام بیهوده یه مسیر طولانی رو برای درمان حضوری پسرم می‌رفتم که بی نتیجه بود.😔 الان  19 جلسه گفتاردرمانی آنلاین داشتیم و خودم تمرین میگیرم و کار میکنم. خدارو شکر امیرعلی پیشرفت زیادی داشته 😘

اگه نگران رشد فرزندتون هستین خانه رشد  عالیه. صد تا درمانگر تخصصی داره و برای هر مشکلی اقای خلیلی بهترین درمانگر رو براتون معرفی میکنن من از طریق این لینک مشاوره رایگان گرفتم، امیدوارم به درد شما هم بخوره

عقد که کردیم بدجوری مهرش به دلم افتاد و خیلی زود با هم صمیمی شدیم و هر روز علاقه امون بیشتر شد.همسرم بیشتر از من ادعای عاشقی می کرد.کافی بود لب تر کنم تا برام مهیا کنه.از خودش میزد برای من خرج می کرد.صبح تا شب می‌رفت سر کار و شب خسته میومد اما تو این سالها یک بار پیش نیومد اخم کنه یا بی حوصله باشه.بحث کردیم دعوا کردیم.اما یکبار شروع کننده ی بحث نبود همیشه کوتاه اومد همیشه بعدش از دلم در آورد هر کار در توانش بود و هست برام انجام میده اما بازم میگه برام کاری نکرده.بیش از حد مهربونه جوری که دیگه نیاز به محبت هیچکس توی اطرافیانم ندارم.تنها اخلاق بدش اینه که عصبانیت خیلی بدجوره اونم برای اینکه حسابی عصبیش میکنم و کوتاه نمیام گاهی توی بحث ها.گاهی وقت ها حس می کنم شوهرم تنها کسیه که من و به این دنیا وصل می‌کنه اگه یه روز نباشه من نمی تونم زندگی رو تحمل کنم و همیشه بزرگ ترین ترسم جدایی و طلاقه.مطمئنم همیشه همین طور می مونه اما از خودم مطمئن نیستم.میترسم با این ترسم از جدایی واقعیش کنم آخه میگن از هر چی بترسی سرت میاد 

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز