داشتم تو یک تاپیک با یکی از بچه ها صحبت میکردم گفتم تجربه دوستم و اینجا بزارم
دوستم خیلی دختر زرنگ و باهوشیه..پزشک هست پزشکی یکی از دانشگاهای تهران قبول شد اونقدر خانوم و با شخصیته که نگو...این تو بیمارستان سرو کارش به دونفر آدم بدذات خورد..که سر یه کاری باید باهاشون کار میکرد اونا دوست چند ساله بودن و پزشک نبودن خیلی حرص میخوردن و حسادت میکردن سعی میکردن دوستم و تحقیر کنند توهین و..حرفای با ایما و اشاره . حرفای ضد و نقیص و این دوست من جوابشون و نمیداد و بهشون محل سگ نمیداد..من خیلی حرص میخوردم میگفتم چرا جواب نمیدی بنشونشون سرجاشون و چون خودمم یکم آدمیم مغرورم و ..حرص میخوردم از دروغای شاخدارشون و حرفای بیمنطقشون..دوستم میگفت نه من برنامه های مهم تری تو زندگیم دارم..حتی چند بار باخودم گفتم سارا(اسم مستعار) درسته تو درس موفقه ولی انگار تو اجتتماع خیلی نمیتونه برخورد خوبی بکنه..ولی بعد از دوره اش.. از اون بیمارستان که رفت رو کاراش برنامه ریزی کرد و الان رفته انگلیس..اون دوتا آدم سمی هم مثل اینکه یه جای دیگه کار میکنند که خصوصیه وخیلی هم وضع خوبی ندارن ..واقعا بهش آفرین گفتم..الان تو انگلیس یه شغل خوب داره با آدمای سطح بالا داره کار میکنه و چند تا آدم موقا نذاشت وقت و انرژیش و بگیرن...ولی اون دونفر آدم سمی الان همینطور تو زندگی داغون خودشون غوطه ورن..اگه بگم چه کارایی میکردن شاید شماهم عصبانی بشید. براهمین میگم رو برنامه های خودتون تمرکز کنید..حرفای بقیه روتون اثر نذاره براش انرژی نذارید ...نشینید فکر کنید...آدمای مریض و سمی تو جامعه زیادن فکر نکنید اگه جوابشون و ندید سرتون کلاه رفته و اگه جواب بدید آدم زرنگه شدید... من سر یک جریانی خودم یک ماه ناراحت بودم..دو سه شب پیش با دوستم حرف زدم اونقدر آروم شدم..
شما نظرتون چیه؟اگه تجربه ای دارید بگید مخصوصا تجربه آدمای موفق با جایگاه اجتماعی بالا