آدمی به امید زندست مگه نه؟
یک بار برای همیشه از اول می نویسم ! تا بتونم باهاش کنار بیام :) امشب میخوام گریه کنم 🫠 بلاخره وقتش شد :) از اون شب بیداری و خون گریه زاری ها نوبت منم شد :) از اونا که فرداش آدم سابق نیستی و چقدر از حال خودم بدم میاد :)
۱۷ سالم بود خوندم خوندم خوندم تا برسم بهش :) همون سال ۳ تا عزیز از دست دادم 😅
من امید مدرسه ! شدم آخر از اول :) از افسردگیم نگم :) که کار به جایی رسید که من از ۱۹ سالگی خودم نه عکس دارم نه خاطره ای :)
یادمه اون موقع ها هیچی نداشت :) به معنای واقعی کلمه !
الان واسه خودش آدم حسابی تر شده 😍🥲 به آرزوهاش رسیده :")
خواستم بگم عاشق قیافش نشدم :) عاشق پولش نشدم :) من اصلا نمی دونم از چی این آدم خوشم اومد =)
یادمه پارسال با یه دختری بود :") روز اولی که فهمیدم دلم میخواستم چشمام رو بکنم بندازم دور که چرا مال من رنگی نیست :) باز افسردگی اومد سراغم اما رفتم کتابخونه و بعد پانسیون
ولی لعنت به شب و اون یک ساعت قبل از خواب 😅
تابستون گفتم هر چی شد شد 🥲 رفتم گفتم فلانی میخوام دوره ات رو شرکت کنم :) می دونی من اصلا نیازی به کلاسش نداشتم 😅 ولی خسته بودم از بلاتکلیفی
میخواستم بگم هی دختر دیدی تازه به دوران رسیدس و هول
ولی نبود :")
چقدر به خودم رسیدم و چقدر خوشحال بودم کات کردن :)
و خوشحال تر از اینکه تو فروردين کات کرده بودن و چند ماه گذشته بود
اما الان نمی دونم کسی رو داره تو زندگیش یا نه :")
اما من دلم واسه صداش تنگ میشه :)
واسه وقتی که اسم و فامیلم رو ریخت تو هم و یه اسم جدید واسم ساخت :)
واسه وقتایی که توهم می زدم و با ذوق می نشستم و عکس هایی که طبق آهنگام تو چنلش میذاشت رو نگاه می کردم :)
دلم تنگ میشه واسه آهنگاش که طبق آهنگای من بود :)
واسه وقتایی که بهم انگیزه میداد واسه درس خوندن :)
واسه وقتی که دیدم پروف جدید گذاشته اما اون سفید رو پاک نکرده :)
دلم واسه این سرخوشی کاذب تنگ میشه :)
کم تر از دو هفته تا پایان دی و پایان داستان عاشقانه من مونده :)
و سه ماه تا کنکور اردیبهشت :)
یه پایان تلخ بهتر از تلخی بی پایانه :)
خودم که از دست رفتم :) ولی نمی تونم تو چشمای بابام نگاه کنم و بگم هی مرد ! ناراحتیت به خاطر یه پسره :)
با غرورت بازی نمی کنم بابا :")
با آرزوهات بازی نمی کنم منِ 1۶ ساله :)
با آیندت بازی نمی کنم دختر قشنگ مامان :)
دلم داره میترکه :)
ولی آدمی به امید زندس