بابام خونه رو دویست تومن رهن داد تا مخارج عروسی رو جور کنه
حالا مستاجره پنج ماهه میشینه.دیشب زنگ زده به بابام که من خونه خریدم فردا پول رهنمو بدین باید زود پول اونی که ازش خونه خریدمو بدم
بابام گفت من تازه مجلس دخترم بوده پول ندارم رهنتو بدم
گفت من خونه خریدم همین فردا پس فردا باید بقیه پول خونه رو بدم و باید پول رهنمو بدین
بابام گفت ندارم و کاش قبل اینکه خونه بخری بهم میگفتی که منم پولامو جمع و جور میکردم از یه جایی برات جور میکردم ولی الان مجلس دخترم بوده ندارم
مرده با دعوا گفت که اگه قرار به دروغگوییه که منم دروغ بگم مگه میشه آدم دویست تومن پول نداشته باشه و سریع فردا یه مستاجر دیگه پیدا کن از اون پول رهن بگیر بده به من
بابام گفت دروغی ندارم بیا کارت عروسی رو برات بفرستم خودت تاریخشو ببین و من رو مستاجر حساسم خونه رو به هر کسی نمیدم.هر بار خونه خالی میشه تا چهار پنج ماه خالی میمونه تا مستاجر باب میلم پیدا کنم.نمیشه که یک روزه به هر کس اومد خونه رو بدم
ولی مرده زیر بار نرفت و از دیشب ده بار زنگ و پیام داده که زود پولم بده وگرنه خونه ای که خریدم از دستم میره.
مامانم النگو و سرویس داره حالا بابام به مامانم گفته فردا برو طلاهات بفروش پول مرده رو بدم
به نظر من کار اشتباهیه ولی چیزی نگفتم بهشون.انقد اعصاب بابامو خورد کرده گفتم ولش کن طلا بفروشن پولشو بدن بره گمشه