شوهر مندمشروب میخوره
و خونواده شوهرم میگن نزار دعوا کن نزار بره با رفیقاش
من یک مدت خیلی دعوا کردم بدجور گاهی
شب یلدا باز خورده بود و رفیق بازی کرده بود مادرشوهرم اومد گفت خوشحال نباش از این مار شوهرت،باید جلوشو بگیرم
گفتم مگه من خوشحال ،اما پسرت ۳۷سالشه بچه نیست که من بگم چه کن چه نکن خسته شدم بس که کفتم دعوا کردم اما کوش نمیده منم رهاش کردم
انتظار داره کتک بخورم نزارم بره