ببینن
من روم نمیشه برم نامزدی 🤕
یکبار مهمان اومده بود خونمون منم با 18سال سن اولین بارم بود پذیرایی میکردم
به همه شربت دادم تو لیوان یکبار مصرفم بودا ـ
دادم به همه بع ی نفر مه ندیدم و از بغلش رد شدم دادم به بقیه یادم رفت بهش بدم
بعد یه نفر پشت سرم گفت که پیس پیس
فریبا
دیدم اوه یادم رفت بهش بدم خلاصه سینی که گذاشته بودم رو زمین رو بلند کردم بهش دادم شربت نمیدونم من خیلی حساسم یا نه انگار ناراحت بود
من وقتایی که دستباچه میشم پج پج میکنم با خودم سینی رو بلند کردم تا بدم با خودم پچ پچ میکردم و سعی میکردم بگم ببخشید اما از دهنم در نیومد یا انقد اروم گفتم که نشنید خلاصه همه یه طوری نگاه میکردن که با خودم پچ پچ میکردم😭🤕 خودمم متوجه بودم کلا دست خودم نیس دستپاچه شدم سینی شربتا رو گذاشتم زمین
اصلا نیازم نبودا چون لیوان یکبار مصرف بود 👀🤕 و در رفتم حس میکردم یه طوری همه نگاهم میکنن
الان نامزدی خواهر بنده خداس روم نمیشه برم