قبل از هر چی بگم ۹ ساله زندگی میکنم یه دختر خوشگل عروسک ۴.۵ساله دارم شوهرمم تا یاد دارم مدام و مکرر خیانت میکنه ناجور دنبال زنای ناجور خراب پول بریزه فضا مجازی درخونه هاشون و فلان ... منم فرصت میدادم میبخشیدم میگفت اشتباه کردم دیگه نمکنم بازم میکرد بدتر میکرد پنهانکاری دروغ و....دیگه خسته شدم جون به لبم رسیده
و اما خانوادم
مثل آفتابپرست رنگ عوض میکنن یه روز میگن شوهرت هرزه مایه ننگه فایده نداره بچم گناهه مریض شده فرداش میگن بخاطر بچت بمون سر کار میره پول میاره خوبه اینجوریه.... میگن بچت بده باباش خودش نگهش داره بری سرکار دوباره میگن خودت بگیرش ندی به باباش
واقعا موندم از طرز تفکراتشان یروز فوش،میبندن به شوهرم یروز میگنتو بدی باش نساختی
مدام واسطه میفرستن بام حرف بزنه میگم نه نمیخام زندگی کنم میگه چجوری میخای زندگی کنی زن تنها بعد طلاق اینجا خبری نیس نه بچتا نگه میداریم نه رو ما حساب باز کن
منم خونه نقلی کرایه کردم قراره ماشینم بفروشم پولش بدم اساسی جمع کنم برم شوهرم میگه نه نمیزارم بری