یبارم بچه بودم کنار خونمون یه خونه نیمه ساخته بود رفتم بالا پشت بوم خونمون داشتم بازی میکردم دیدم یه صدایی میاد مثل حرف زدن اومدم از بالا تو اون خونه رو نگاه کردم دیدم دو تا از بچه های همسایمون یکی دختر که ایستاده بود و یدونه پسر که نشسته بود شلوار دختره رو کشیده بود پایین با یه چیزی دستش بود داشت بااونجای دختره ور میرفت😶
همون دختره بعدها سالها بعد از رابطه نامشروع باردار شده بود البته من فقط شنیدم سقطش کرده بودن