خانواده شوهرم پر جمعیتن و چند تاشون شهرای دیگه زندگی میکنن. عید نوروز همه میان اینجا و مهمونای شام به مدت 8 شب پشت سر هم ادامه داره.
جو خیلی سنگینی داره این مهمونیا، مرداشون به حساب باید شاد باشنو مشروب خوری شون به راهه از جمله شوهر من که حالش خرابه.
همه زنا طلاهاشونو آویزون کردن هی چپ چپ طلاهای همو نگاه میکنن. لباسای مارک برای خودشونو بچه هاشون. به زور باید خودتو شاد و سرحال نشون بدی هرکسی اینجوری نباشه میگن با شوهرش دعواش شده. خواهرشوهرام میرن میشینن پیش هم و بگو و بخند کاری به عروسا ندارن.
از الان برای اومدن عید ناراحتم. دلم نمیخواد تو این مهمونیا برم چه کار کنم؟ واقعا حالم بد میشه از این همه شو و نمایش
سفر هم نمیتونیم بریم به خاطر شغل شوهرم.