تصمیم گرفتم دیگه اینجا دردودل نکنم ولی نتونستم بغضم داره میترکه
من به کسی حسادت نمیکنم ولی از تفاوت های زندگی بین آدما خیلی گله دارم چرا من توخونواده فقیر بدنیا اومدم که پدرم آدم بی عرضه ایه و تاالان هم فقیریم
،من تا قبل از سه سال یادمه مادرم هرسه سال یه بار واسم لباس میخرید یعنی تو مهمونیا میشنوم که میگن یاسمن خیلی شلختس و لباساش عین گداهاس ، اینا همشون به کنار من پدرومادر بادرکی ندارم که اگه حالم بد باشه بگن دردت چیه من پدرم فقط بلده کتکم بزنه یا بهم عیب کنه یا حس ناکافی بودن بهم بده کار دیگه ای بلد نیست من محبتی از خانوادم ندیدم مادرمم یه انسان ضعیف و وابسته ای که منو هم اینجوری بزرگ کرد اره من خیلی آدم ضعیفیم
من حتی بلد نیستم مثل آدم حرف بزنم اینو پدرم بهم میگه
من کسی رو نداشتم تو زندگی دوسم داشته باشه یا همدم من باشه ، تا حالا هم سفر نرفتم دوست دارم برم سفر
به نظر شما اوضاع تغییر میکنه ؟😭