2777
2789
عنوان

قصه تلخ من قسمت هشتم

| مشاهده متن کامل بحث + 339 بازدید | 33 پست
خدا واقعا فقط کمکت کنهخواهرت مامانت و دامادتون واقعا چطوری عذاب وجدان ندارن

دامادمون ورشکست شد از شهرمون رفت الانم با هویت جعلی داره زندگی میکنه تو ی شهره دیگه مامانم از روزی که ازدواج کردم ی روز خوش ندیده همش دکتر و بیمارستانه و خواهرم از طریق خانواده شوهرش کلا ترد شده و تک و تنهاست .... ولی با همه اینها دلم خنک نمیشن چه شبایی رو تا صبح گریه کردم هیچ کدوم خبر ندارن چه دردایی رو تحمل کردم فقط خدا میدونه و خودم ...

من دو سال تمام بیهوده یه مسیر طولانی رو برای درمان حضوری پسرم می‌رفتم که بی نتیجه بود.😔 الان  19 جلسه گفتاردرمانی آنلاین داشتیم و خودم تمرین میگیرم و کار میکنم. خدارو شکر امیرعلی پیشرفت زیادی داشته 😘

اگه نگران رشد فرزندتون هستین خانه رشد  عالیه. صد تا درمانگر تخصصی داره و برای هر مشکلی اقای خلیلی بهترین درمانگر رو براتون معرفی میکنن من از طریق این لینک مشاوره رایگان گرفتم، امیدوارم به درد شما هم بخوره

علی زندگیش چطوره ولی تو با ۲۱سال سن خیلی معذرت میخوام بچگی کردی چقدر خواهر و مادرت روت نفوذ داشتن

 بهم گفت هیشکی برام تو نمیشه و نشد و دائما در حال نفرینه خانوادمه 

خانواده علی دختری رو از شهرستان براش گرفتن و من دقیقا همون شهرستان عروس رفتم این بیشتر اذیتم کرد که چرا انقد سرنوشتمون وصله بهم 

علی زندگیش چطوره ولی تو با ۲۱سال سن خیلی معذرت میخوام بچگی کردی چقدر خواهر و مادرت روت نفوذ داشتن

من از خانوادم خیلی میترسیدم چون واقعا همش برام قیافه میگرفتن تو‌ خونه خیلی اذیتم میکردن ای کاش باهاش فرار میکردم ولی خیلییییی اشتباه کردم و پشیمونم 

بهم گفت هیشکی برام تو نمیشه و نشد و دائما در حال نفرینه خانوادمه خانواده علی دختری رو از شهرستان برا ...

کلا دپ شدم داستانتو خوندم میدونی بیشتر از اینکه واسه تو واسه علی ناراحت شدم چون احساس کردم اون واسه این عشق بیشتر جنگیده 

من از خانوادم خیلی میترسیدم چون واقعا همش برام قیافه میگرفتن تو‌ خونه خیلی اذیتم میکردن ای کاش باهاش ...

۲۱سالت بود چه سالی بود دقیقا ؟

آخه دخترای ۲۱ساله  الان حسابی زرنگنو گلیم خودشونو بیرون میکشنو به سختی کسی بتونه حقشونو بخوره 

کلا دپ شدم داستانتو خوندم میدونی بیشتر از اینکه واسه تو واسه علی ناراحت شدم چون احساس کردم اون واسه ...

دقیقا ی بار رفته بود شمال با دوستش کلی برام کادو گرفته بود موقع برگشت تو‌ماشین خوابش میگیره میخواستن که پیاده شن این کادوهای منو یادش میره میزاره تو ماشین میگفت انقد ناراحت شدم دوباره ماشین گرفتم رفتم دوباره برات خرید کردم اومدم علی خیلی دوسم داشت ولی من لیاقتشو نداشتم بعد ازدواجم شنیدم پنجشنبه ها میومد جلو دره مامانم اینا تا شاید بتونه منو ببینه ارزشی که اون داد بهم رو تا حالا هیشکی نداده علی واقعا فرشته بود و من خیلی در حقش بدی کردم یعنی منم عاشقش بودم ولی برام دعا گرفته بودن که سرد شم از این رابطه وگرنه من دختری بودم که ی ساعت از علی خبر نداشت دیوونه میشد 

نوشتم تموم شد الان

دقیقا زندگی منو نوشتی تنها تفاوتش این بود ماهمکار بودیم ومادر اون راضی نشد، منم الان باخاطرات اون زندم وشوهرم عین یه گونی خاک می مونه،نه حسی نه محبتی،چقدر درکت مردم عزیزم 

دقیقا ی بار رفته بود شمال با دوستش کلی برام کادو گرفته بود موقع برگشت تو‌ماشین خوابش میگیره میخواستن ...

دقیقا مادر عشقمم برام دعا گرفته بود ،زنگ زد کلی دعوام کرد اما من بااحترام جواب دادم وگفت خاستکار نداری بند پسرمی ،خیلی گریه کردم،عشقم ماموریت بود ،یه حالی بودم لج کردم خاستگار زیاد داشتم بدون هیچ تحقیقی بدون مخالفتی این خاستگارو قبول واونام نامردی کردن سره یه هفته ازمایش خون وعقد کردم، وای بعد چهل روز انکار اثر دعارفت تازه فهمیدم چه گندی زدم عشقم اومد فهمید چقدر گریه والتماسم کرد،قسم خورد مجرد می مونه ومطمئن که یروز بهم میرسیم الان8سال گذشته ومن هرروز از دیروز پشیمونتر

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز