واقعا رو اعصابم هستن نمیخوام بد باشم ولی واقعا کاری میکنن فرار کنم ازشون نرم تو جمعشون انقد دل شکوندن که نگم مثلا موهامو به چه عشقی رنگ کردم رفتم خونشون میگن تو خو سیاهی موهاتو رنگمیکنی همه نشسته البته اون تایم شوهرم بیرون بود جلو اون چیزی نمیگن دورو هستن چی بگم چی کار کنم