ما نزدیک دو سال همو می شناختیم بعد درخواست دوستی داد منم با یکم ناز و چند روز تو خماری گذاشتنش قبول کردم (مثل سگ ازش خوشم میومدااااا) طرف تو چت خیلی مودب و خوب بود ولی دیر به دیر پیام میداد منم با تاخیر جواب میدادم و به جان خودم تو این دوسال قسم میخورم هیچ چیز بدی ازش ندیدم تا اینکه با هم رفتیم بیرون وقتی همو دیدیم دست داد منم مذهبی نیستم ولی واقعا با تماس فیزیک اوکی نیستم و ایشون اصلا دست اش و نبرد عقب و هعی گفت تو باغ نیستیا خلاصه بعد چند دقیقه مجبور شدم مشت ام و به مشت اش بزنم . از قبل خوراکی خریده بود حالا چی گرفته بود چیپس منم روز اولی معذب بودم دست بکنم تو چیپسی که دست اونه وقتی تعارف کردم دو تا برداشتم بعد دید من نمی خورم گفت میخوری یا بندازم منم گفتم نه ممنون یه دفعه پرت شون کرد رو زمین منم بهم بر خورد با لحن آرام گفتم چرا ریختی رو زمین اونم هیچی نگفت و جالب اینجاست چند دقیقه بعد همین جور را دوباره تکرار کرد و سطل زباله درست جلو اش بود ولی وقتی دوباره بهش گفتم گفت که ندیده و دو بار نزدیک ۳ یا ۴ دقیقه با تلفن صحبت کرد
موقع صحبت کردن با هم اصلا منو نگاه نمیکند رو صندلی پارک نشسته بودیم اون به خیابون نگاه میکرد من اول هاش به اون نگاه کردم ولی بعدش منم دورو دیوار و نگاه کردم
خارج از همه اینا طرف یه دفعه در میاد میگه تو کبود هم میکنی اگه اره بگو من بقیه اسکی بپوشم (داشت شوخی میکرد مثلا) منم واقعا رو این مسائل حساسم اصلا کپ کردم اینو شنیدم منم گفتم : گفتن این تو دیت اول ک درست نیست ولی حالا که بحثش آوردی تو رابطه ای که من طرف مقابلت باشم قرار نیست اتفاق بیفته اونم گفت در هر صورت اتفاق میوفته گفتم نگران نباش من نمیزارم رابطه به اون سمت کشیده بشه خلاصه یه چند تا چیز دیگه هم گفت مثل اینکه فقط ۶ ما بیشتر اینجا نیست و بعدش میره منم گفتم بدا خودم اونقدر ارزش قائل هستم که وارد رابطه ای نشم که تاریخ انقضاش از الان معلومه دیگه اون دقیفه ها آخر من واقعا هم عصبی بودم هم پشمام ریخته بود و یکم بد رفتار کردم ولی نمیدونم چرا فک میکنم تقصیر منه