یک کارخانه میزدم خانمهای بی سرپرست تا اونجایی که میتونستم استخدام میکردم
بعدش برای مادرم یه انگشتر عقیق می خریدم و یه کم بهش میرسبدم چون خیلی خسته است
بعد برای پسر و دخترم زمینی چیزی برای آیندهشون میکرفتم
درنهایت یک ماشین خوب یه خونه عالی با وسایل تکمیل و یه مغازه لباس بچه گانه و کیف فروشی لوکس میزدم تمام
و البته مجرد میشدم و راحت