هی خواهر پیر شدیم ،پیییررر،
فکر کن یه شب با تهدید اینکه خودکشی میگنم از خونه زد بود بیرون ،ساعت ۳ نصف شب خواهرم زنگ زد به شوهرم که خونه نیومده من تنها دارم تو خیابون دنبالش میگردم پای پیاده
نصف شب به هزار جا سر زدیم ،هزار بار زنگش زدیم به هزار نفر زنگ زدیم تا پیداش کردیم ،چند تا قرص متادون خورده بود،به زور بردیمش بیمارستان معذش شست و شو دادن...،
دیگه شوهرم اومد خونه خواهر موند پیشش ،ساعت پنج و نیم صبح گفته بود میخوام برم خونه ،پای پیاده زده بود بیرون ،خواهر بیچارم دنبالش ،پیاده ،تا خونه اومده بود