می می ناز
پست ها: 2,921
عضویت: 25/1/1389
دیرور تصمیم گرفتم دوباره زاده شوم ...همه گذشته ها و هرچه تا حالا دیده و شنیده و درک کرده ام را نادیده بگیرم ....فرض کنم مثل ارسلان با همین نقصها و درد های فعلیم به دنیا آمدم ....و میخواهم زنده بمانم ..پس باید از هرچه در گذشته بوده رها شوم تا انرژی داشته باشم ...باید یاد بگیرم هیچ کس مقصر نیست و ومسئولیت همه اتفاقات آینده به عهده خودم است ...سخته ولی فکر میکنم بهترین راه حله ..اینو هم باید امتحان کنم ..... خدایا کمکم کن ...من رو پله ی آخر زندگیم ایستاده ام ..شاید برای شروع دیر باشد ولی برای دوباره داشتن تو دیر نیست و این عین یک شروع جدید است ...دوباره دستمو بگیر خدا ....
مرسی ندا جان ...راستی که برای رختخواب ساخته نشدم ...باید بلند شم ..تو چشم یک شیر نگاه کنم و نیرو بگیرم ...باید بلند شم ..کار من هنوز تموم نشده و هنوز به حمایت و عشق الهی معتقدم .... باید بایستم ...کفران نعمت هست اگه درد منو از زندگی بندازه ....به نام خدا دوباره می ایستم و ثابت میکنم که خدا در تمام یاخته هایم جاریست ...حتی آنهایی که بیمارند . ..من دنیای رویایی خودمو میخوام ....پر از عشق و شیرینی و اعتماد به خدا ....من یه اژدهایی طلاییم که جاودانه است و الان تو پوست یه انسان محدود شدم ...خودمو دوست دارم پس این محدودیت را هم باید دوست داشته باشم . چون به من اجازه حضور تو این دنیا رو میده ...