2777
2789

وجریان رو تو سه تاپیک قبلی گفتم ... 

وقتی رفتم چاقو اوردم گذاشتم گردنم داداشم از شدت ناراحتی سرش درد  گرفت و استفراغ کرد دو ساعت بعدشم خودم سردرد گرفتم خون دماغ شدم کل دندونام از ریشه درد گرفتن خواهرمم که شروع کننده دعوا بود و نخود هر آشی میشه  دست چپش  درد گرفت ... بابام اومد خونه میگه شیشه در هال کی شکست بهش گفتم من  گفت شماهم دختر همون مادر دیونتون هستین پردتون میکنم تو روستا نمیزارم درس بخونین . منم بهش گفتم بسه پر رو شدین همه تون . شروع کرد ب فحش دادن که من شمارو نمیخوام خاک تو سرم با زن گرفتنم من ی دختر دیگرو میخواستم که روستایی بود . شما عرضه هیچیو ندارین تو چه بدرد میخوری چای من کجاست غذام کو منم هم چای اماده کرده بودم هم ابگوشت درست کرده بودم بهش ده دقیقه بعد گذاشتم جلوش میگه این چه ابگوشتیه الکی بهونه می اورد داشتم تو حیاط تو سرما ظرف میشستم اومد بالا سرم که تو ظرف نمیشوری منم هیچی نگفتم رفت بالا سر داداشم که به داداشم گفت چی گرفتی بیست تومن از کارتم داداشم گفت فلافل به داداشم گفت خفه شو دست به کارتم نزن . خواهرم داشت فیلم نگاه میکرد به خواهرم گفت هیچکی نمیاد تورو بگیره بی مادر شدی بچه طلاقی ...  منم ساعت ۸ شب خوابیدم الان بیدار شدم  دیشب هم خواهرم هم برادرم حلال کردم 

😶عججججب🤑

اونایی ک نمیدونن جریان دیروز از اینجا شروع شد....



دیروز موها منو سفید کرد از بس بهش گفتم درس بخون چپ چپ نگام میکنه و مسخره بازی در میاره میگه نمیخوام نمیخونم التماس میکردم بخون نخوند بهش گفتم نمیزارم بری امتحان بدی گفت نزار (فکر کرد باهاش شوخی میکنم) اول از خواب بیدارش کردم براش تخم مرغ سرخ کردم خورد بعد در رو قفل کردم دیدم صدا خواهرم بلند شد زنگ زد مامانم که دخترت انگار بچس نمیزاره داداشی بره امتحان بده مامانم گفت در رو باز کن نکردم خواهرم گفت میای مثل سگ کلیدا رو میدی منم بهش گفتم حالا نشونتون میدم سگ کیه کلیدارو ندادم بهم میگه عقده ی خواهر تنی من نیستی و مشکل مغزی داری از اونور داداشم با چوب اومد منو بزنه در اتاق قفل کردم    . خلاصه داداشم از سر دیوار پرید رفت امتحانشو بده . امتحان قران داشت.   کلاس هفتمه  خواهرم دهم خجالت نمیکشن ازم کوچیک ترن اینطوری با من حرف میزنن . هفت ماه من دارم غذا درست میکنم _مامانو بابام دارن طلاق میگیرن _ خونه تمیز میکنم از دانشگاه بابام محرومم کرده نزاشت برم و حتی سال دیگم نمیتونم برم چون هیچی نخوندم میمونه سال بعدش که اگه مامانم خونه پیدا کنه برم پیشش که بتونم درس مو بخونم

😶عججججب🤑

بچه یه چیزی تو دلم مونده نگم میترکم😍

جاریمو بعد مدت‌ها دیدم، انقدرررر لاغر شده بود که شوکه شدم! 😳

پرسیدم چی کار کرده تونسته اون لباس خوشگلشو بپوشه تازه دیدم همه چی هم می‌خوره!گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته 
عید نزدیکه و منم تصمیم گرفتم تغییر کنم. سریع از کافه بازار دانلود کردم و شروع کردم، تازه الان تخفیف هم دارن! 🎉

شما هم می‌تونید با زدن روی این لینک شروع کنید

خب اخرش از سر دیوار پرید رفت امتحانشو داد یک ساعت نیم بعدشم برگشت هم خودش هم خواهرم رفتن خوابیدن . منم میخواستم ظرفارو بشورم که اب ها قطع شد . زدم زدم با دختر خالم حرف زدم شارژم تموم قطع شد فیلمم شروع میخواستم فیلم ببینم که خواهرم جیغ کشید تلویزیووووون خاموش کن گفتم فیلمم داره میخوام فیلم ببینم دوباره جیغ زد نمیخواااااام گمشو برو بیرون ازدر قفل کردی  هر چی گفتم کلیدارو ندادی گفتم خب رفت امتحانشو داد اومد گفت نه باید گمشی بری بیرون از اتاق منم خواستم بلند بشم برم گفت ج ن ده پاشو منم بهم فشار اومد گفتم ج ن ده خودتی درست حرف بزن هیچی بهت نمیگم میزنمت ها گفت بزن منم نزدمش داداشم اومد با لیوان پرد کرد طرفم گفت گمشو برو دیگه حالا من پا شدم رفتم هیچیم نگفتم خواهرم میگه ب خدا ب قران خدا بکشتت بمیری خدا میخواد بمیری ب خدا سپردمت که خدا بکشتت . خلاصه هعی منو نفرین میکرد . منم چاقو  برداشتم خواهرم گفتم حالا که میخواین بمیرم باشه میمیرم.  خواهرمم زنگ زد مامانم گفت دخترت میخواد خودکشی کنه  منم گوشیو ازش گرفتم ظرفارو هم زدم تو در هال شیشه در هال شکست دوتاشونم فرستادم تو حیاط در هالم قفل کردم زنگ زدم مامانم میگه میدونم فشار روته قضیه از این بدترش نکن  خواهرت از ته دلش نفرینت نکرد. از شدت ناراحتی سردرد شدید خون دماغ شدم  خواهرم داداشم اوردم داخل گوشیشم بهش دادم رفت تو اتاق درم بستن هر دو.

😶عججججب🤑

خب اخرش از سر دیوار پرید رفت امتحانشو داد یک ساعت نیم بعدشم برگشت هم خودش هم خواهرم رفتن خوابیدن . م ...

اون بیچاره ها که الان حالشون بده

تو ام که داری نمک رو زخمشون میپاچی

شاید نزدیک پریودیته حساس شدی

بابا بیخیال ولشون کن بزار درس نخونه به تو چه بزار رد شه به تو چه

با ابجیت زیاد حرف نزن

به مادر بزرگی کسی بگو بیاد تو خونتون بمونن

کمک تو آشپزی و تمیزی خونه بهت بدن

باباباتم حرف نزن

چقدر اوضاعتون سخته

مامانت چرا داره جدا میشه


[QUOTE=367241477]خونه دوستش  میبینی که بابام چطور رفتار میکنه[/QUOTE

خب همین میگم نمیشه بمونید پیشش یکاری کنید تو و مامانت ی کاریو جور کنید سرکار بریدتا خونه بگیرید بعد یمدت همتون باهم باشید

منو تاپیک حس شیشم دیدید بندازید بیرون مرسی💋

اون بیچاره ها که الان حالشون بدهتو ام که داری نمک رو زخمشون میپاچیشاید نزدیک پریودیته حساس شدیبابا ب ...

بابام شربت متادون مصرف میکنه  ۱۸ ساله دستش به کار نرفته همش درامد یارانه و خیرین کمک میکردن نزاش منم برم دانشگاه فحش میده نمیزاره با فامیل رفت امد کنیم مامانم بی دلیل کتک میزد 

😶عججججب🤑

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792