سلام دوستان. امشب مامانم اینا خانه ما شام دعوت بودن اخرشب ساعت11ونیم شوهرم اونارو برد خونشون. منطقه خونع مامانم یجای دور افتاده و ترسناکیه. روبه روش بیابونه و فقط یه جاده برای عبور هست.... امشب شوهرم تو راه برگشت ازهمون جاده داشته برمیگشته خونه. میرسه میبینه یه خانم پشتشو به شوهرم کرده با یه چادر مشکی داره دستشو تکون میده ک نگه داره براش. میگه یکی مدام بیخ کوشم میگفته نگه دار نگه دار منم رسیدم به سرعت گیر همین طور ک سرعتم رو کم میکردم رسیدم به پشت سر اون خانم بعد همینطور. ک از کنارش رد میشدم برگشتم ببینم کیه. صورتش عین سگ بوده اما دست و پای ادم. میگه موبه تنم سیخ شده و حسابی ترسیده بچها بقران دروغ نمیگم بجان بچم... الان خیلی میترسم. تازه صبح زود شوهرم میره چکار کنم تنهام خونه. میترسم. 😰😰😰😰😰😰😔😔😔😔😔