2777
2789

رفتار_صحیح_در_مواجهه_با_مشکلات_در_زندگی_مشترک


خانم

مشکل بزرگ من تو زندگی مشترکمون ناباروریم بود.

الآن که دارم اینها را مینویسم دوماه دیگه ان شاالله بچم به دنیا میاد......


من سهم و حرکتم را تو دارو و درمان انجام دادم ولی دکترها خیلی ناامیدم کرده بودن،

یه روز تو مطب دکتر بودم یه عزیزی بهم زنگ زد یدفعه گریه م گرفت بهش جریانو گفتم.

یه جمله ای بهم گفت که خیلی روم تاثیر گذاشت؛بهم گفت:

"دکترا جوابت کردن،خدا که جوابت نکرده"...😭


من تنها کاری که کردم این بود که با تمام وجودم به خدا توکل کردم

و همه چیزو به او سپردم،

این به این معنا بود که ازش خواستم هرچی صلاحه برام پیش بیاد؛

گفتم خدایا؛

حتی اگر صلاح نمیدونی که به من بچه ای بدی قبول،ولی درعوض بهم

پذیرشش

و صبرش

را بده

و خودت آرومم کن

و منو به رضات راضی کن...


اگر صلاح نمیدونی

باشه

ولی خودت جواب شوهرمو بده

جواب مردمو بده

جواب این دل منم خودت بده...


همه چیزو سپردم به خودش

و بعد از اون خییییلی آروم شدم...

دیگه زیاد نگران نبودم

پشتم به خودش گرم بود

این موضوعو رها کردم...

به زندگیم برگشتم

به خودم

به شوهرم...

مثلا یادمه تو اوج اون روزای سخت

یه جشن تولد تووووووپ واسه شوهرم گرفتم و سورپرایزش کردم که هنوز که هنوزه همه ازش یاد میکنن...


و درکمال ناباروری یکی دوماه بعدش جواب آزمایشم مثبت شد...


حتی تا چندماه اول هم دکترم باورش نمیشد زیاد بارداریمو به رسمیت نمیشناخت از بس بعید بود و همش میگفت حالا بازم معلوم نیست بمونه،تا وقتی که تمام آزمایشات غربالگری را انجام دادم و اونموقع دیگه مطمئن شد که نه انگار واقعا بچه سالمه...


پس اگر تو یه جمله بخوام روشمو در برخورد با مشکلات بگم؛

اول سهم و حرکتم

بعد سپردن به خدا که هر چی صلاحمه همون بشه

طوری که بعدش نتیجه هرچی بود،حتی اگر برخلاف میلم بود،راضی باشم

چون میدونم که خداوند خیر محضه،و کسی که خیر محضه هیچوقت بد نمیده،

این منم که با دید محدودم امور را به ظاهر بد میبینم،

درصورتی که خداوند دیدش گسترده ست و همیشه در پس هر اتفاق به ظاهر بد حکمتی هست که قطعا برای من خیره،حتی اگر هیچوقت متوجه حکمتش نشم....



ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792