من از چیزی که خیلی پشیمونم اینه
یه همکارم ازم خواستگاری کرد خانواده من موافق خانواده اون به شدت موافق گفتیم چند ماه باهم رفت و آمد کنیم به هیچکس نگیم نامزدی که فقط دو تا خانواده بدونن همینم شد به جز خاله بزرگ من هیچکس نمی دونست چند ماه باهم بودیم بیرون رفتیم دو هفته مونده به نامزدی زد زیر همه چیز بدیش اینه همکارم بود همیشه ترس اینو دارم کسی بفهمه چند ماه گذشته ها
بیرون رفتیم باهم عکس گرفتیم البته اون بیشعور خودشم دلش نمیخواست کسی بفهمه تأکید داشت رو این موضوع
بدترین تجربه زندگیم هست