تو دانشگاه رو یه پسری کراش زدم .
با سرویس میرفتیم میومدیم با هم تو یه ایستگاه پیاده میشدیم
خلاصه یه روز به ایستگاه که رسیدیم، این اقا پسر تو صف پشت من وایساده بود
منم استرس گرفتم نمیدونستم نگاش کنم یا نکنم لبخند بزنم یا نه
خلاصه از پله ها که اومدم پایین لنگه کفشم جا موند منم لی لی کنان برگشتم بهش نگاه کردم
خلاصه تو جمع دوستام شدم سیندرلا و اونم که... دیگه هیچوقت ندیدمش