ناهار آش داشتیم مادرشوهرمم بود تا آوردم شوهرم گف این چیه، سیر نمیکنه ادمو منم تخم مرغ درس کردم آوردم گذاشتم جلوش
آشو برداشتمگف کجا میبری بزار بمونه با داد ،منم گفتم مگ نگفتی سیرت نمیکنه اونم گذاشتم جلوش رفتم اشپزخونه
شرو کرد فحش ناموسی دادن منم وایساده نگاش کردم پاشد بدو بدو اومد سمتم رو اپن هم چاقو بود برداشت اومد ی مشت زد سرم ،منم همینجوری وایسادما بعد شروع کرد فحش دادن ناموسی
انقد گفت آخرش منم گفتم کمترگوه بخور
الان از اون روز سرم درد میکنه
بخاطره دخترم نمیتونم برم. ولی زندگی هم نمیتونم بکنم