۲۰ سالمه و یک ساله دانشگاه میرم. رشته ام بهداشته، هر بار میشینم باهاش حرف بزنم راجب موضوعات مختلف برمیگرده و با غر غر میگه: تو چطور راجب اینا میدونی؟ سال های پیش درس نمیخوندی میرفتی این چیزا رو یاد میگرفتی ؟ برای همینه به اونی که میخواستی نرسیدی.
دلم میخواد سرمو بکوبم به دیوار. مردم خوشحال میشن که فرزندشون راجب دنیای الان میدونه، که راجب موضوعات مختلف اطلاعات داره. این انگار کفریش در میاد و هر چیزی میشه ربطش میده به کنکور که یک سال از روش گذشته...
دیگه واقعا داره گریه ام میگیره... من دلم میخواد با مامانم راحت باشم. که حرف بزنم، شوخی کنم، دقیقا عین خواهرم که باهاش راحته اما هر بار ازش سرزنش و سرکوفت زدن میشنوم.
به چی دلمو خوش کنم؟ نه دوست درست و حسابی دارم، نه مادرم به حرفام گوش میده، نه خواهرم باهام راحته. پیش کی زبون باز کنم؟؟؟