عزیزم جوابشونو بدید نذارید زن داداشتونو خراب کنه
زن همسایه با من عروس در افتاده بود
پوست من اصلا تیرره نیست میگفت سبزه است
اصلا یه عیب هایی میزاشت روی من جلووو خودم هاااا
و مدام از دخترش میگفت
پرسیدم این چشمه با من
خ ش گفت به شوهرت می‌گفته کی میای بگیری دخترم رو خخخ
ول کن که اینا از همه بدتر پرو ترند.
فامیل ما چند پسر داره زن داداشش میگه چرا دحترای من را نگرفتی.
الان دختراش طلاق گرفتند البته از بد شانسی.ولی عروسای فامیل ما خوبند .
چون انتخاب کردنش.میسازند با پسراش.
اونایی که میگند دختر ما را نگرفتی خیلی پر روان
کارش درست نیست داره آبروی دختر خودش میبره
ازدواج زوری که نیست ازدواج فامیلی خوب نیست برادرت خوب کاری کرده
کی فرهنگ ما درست میشه
هیج جای دنیای ازدواج فامیلی نیست به خدا کار خالت خیلی زشته
خب داداشت دوسش نداشته مگه ازدواج اجباری هم میشه
نمونه خالتو تو اقوام داریم. دخترش الان بیست سالس خودش و دخترش چند ساله هر دختری ازدواج میکنه بدیشو میگن و میکوبن. نقطه توجهشون رو یه پسر فامیله اونم مجرده هنوز ولی گفته با اون ازدواج نمیکنه چون چند بار واسطه فرستادن و گفتن. کلا حرف هر دختری میشه برا اون پسره که با خاک یکسان میکنن
همسر من و دختر خاله اش هم سن هستن. فکر کن وقتی هردو فقط ۱۵ سالشون بوده خاله هاشون اون دختر رو کوک میکردن که ببین ما میدونیم پسرخاله ات تو رو دوست داره یه طوری نگاهت کرد ببین بهت مثلاً میوه تعارف کرد یعنی عاشقته...بعد هی یواش یواش بهش گفتن پسرخاله ت به ما گفته بزرگتر که بشیم زهرا رو عقد میکنم چون خیلی دوسش دارم و این حرفها...این دختر سالها رویا بافته بود و به امید خواستگاری ، نه درس میخوند نه زندگی میکرد.
آخرش خواهر بزرگترش اومده به همسرم گفته پس کی میای خواستگاری زهرا! ؟ دیگه سربازی هم که رفتی...همسرم اونجا فهمیده بود چه ظلمی شده در حق این دو نفر. خلاصه خیلی بحث پیش اومده و اینکه همسرم میگفت من سعی می کردم طوری بگم که دل زهرا نشکنه و درنهایت خودش بگه نمیخوام با پسرخاله ازدواج کنم ولی جواب نداده و در نهایت همسرم مجبور شد مستقیم بگه من هیچوقت تورو دوست نداشتم.
الان اون دختر ازدواج کرده ولی خیلی آسیب دید خیلی....فقط هم بخاطر تفریح و خنده ی خاله هاش.
