بچه ها لطفا نترکونید
ولی من با یه اقای 38 ساله مجرد بودم ک از دور خیلی موجه و بااعتقاد و ریش و...بود،خیلی پاستوریزه بود
و لب ب سیگار و مشروب و قلیونم نمیزد
اما یکی از فامیلاش یه پسری بود ک با زنای متاهل در ارتباط بود و هی از خوبیاش واسه این تعریف میکرد
و اینم یه بار میگف حس میکنم خیانت خیلی حال میده با زن متاهل و میگف وقتی جفتمون با دو نفر دیگه ازدواج کردیم با هم باشیم🤢🤢ک گفتم عمرا
اینم هی توی گوش من میخوند که من و تو ازدواجمون دیگه محاله (۱۵سال اختلاف سنی داشتیم و کلا یه بار اومد خاسگاریم و دیگم تلاشی نکرد) ولی واسه ساکت کردن من و خر کردنم هی میگف ببین من میخوام ازدواج کنم ولی یه زنی میخوام ک صبح تا شب سرکار باشه و گاهی با تو بتونم بیام بیرون🤢قطعا ک زر میزد چون از اون آدمای زن دوست میشه و منم متنفرم ک با مرد زن دار باشم و خط قرمزمه،ولی خاستم بگم ریدم توی بخت و اقبالم ک کسی واسم تلاش نکرد.همین
وقتی انقدر سیاه و زشت و بی برجستگی ام همین میشه دیگه!تهش هیچکس واسم تلاش نمیکنه
خدایا همه همسنام شوهر کردن حالا من باید درگیر یه مرد 40 ساله ی هیز باشم!!!